at.appmanage19.ir

کد خبر: ۳۰۲۶۴۵
تاریخ انتشار : ۰۸ دی ۱۴۰۳ - ۱۹:۲۳
در گفت‌وگو با امیرسرتیپ براتعلی غلامی بررسی شد

بازخوانی عملیات موفق پدافند ارتش در دفــاع مقــدس

 
 
 
عزیزالله محمدی(امتدادجو)
 
پیامدهای «هفتم اکتبر» و «عملیات طوفان الاقصی» به رغم ادعای صهیونیست‌ها برای آنها از چنان ابعاد گسترده و غیر قابل کتمانی برخوردار است که رهبر انقلاب آن را با تعبیر «شکست ترمیم ناپذیر» برای رژیم اسرائیل یاد کردند.
یکی از ابعاد این عملیات گسترش یافتن و علنی شدن جنگی بود که سال‌های سال ایران و رژیم صهیونیستی سعی می‌کردند نسبت به هم محتاطانه رفتار کنند و یا در شیوه‌های امنیتی و اطلاعاتی قدرت‌نمایی کنند و عموما محاسبات غربی‌هاو اسرائیل نیز بر این محور استوار بود که ایران «راهبرد صبر استراتژیک» خود را بر هم نمی‌زند؛ اما دو عملیات «وعده صادق ۱ و ۲» و آنچه که درادامه تحت عنوان عملیات وعده صادق پیش رو است بر همگان ثابت کرد که این استراتژی ایران به هیچ عنوان استراتژی ثابت و غیر قابل تغییری نیست و در شرایط متغیر، حتما راهبرد صبر نیز به راهبرد تهاجمی تغییر ماهیت می‌دهد.
متعاقب عملیات وعده صادق۲، رژیم صهیونیستی دایره حماقت و جسارت خود را افزایش داد و با پرتابه‌های متفاوت از فواصل مکانی مختلف اقدام به حمله بر علیه بعضی از مواضع نظامی ایران کرد که این تقابل‌ها چه در اسرائیل و چه در ایران دارای وجه اشتراک شدند و آن وجه اشتراک، نمایان شدن میزان توانمندی هر دو طرف نسبت به موضوع دفاع! یعنی «پدافند هوایی» است.
پدافند هوایی ایران بعد از پشت سر گذاشتن بسیاری از تجربه‌هایی که در دل نیروی هوایی و به ویژه در دوران دفاع مقدس داشت؛ در سال 1387 به فرمان رهبری بر اساس دکترین نظامی تغیر ساختار داد و درنهایت تبدیل به نیروی چهارم ارتش، تحت عنوان «نیروی پدافند هوایی» ارتش شد که عمده تغیر سیستماتیک آن ایجاد شبکه یکپارچه پدافندی است که اساسا هر گونه اقدام پدافندی ذیل این شبکه صورت می‌گیرد و به طور جدی تقابل با تهاجم پرتابه‌های اسرائیل اولین مواجهه رسمی اعلام شده و عملیاتی این نیرو بود که با رویکرد تطبیقی در سرتاسر جهان و در داخل هر دو کشور مورد ارزیابی قرار گرفت. تطبیق‌های صورت گرفته بر دو محور استوار بود که عموم کارشناسان، اول توان دفاعی پدافند ایران را نسبت به ماسبق خود مقایسه می‌کردند و در ثانی این پدافند و عملکرد را با عملکرد سامانه‌های دفاعی رژیم صهیونیستی و سایر سامانه‌های پدافندی کشورهای منطقه‌ای و فرا منطقه‌ای سنجیدند که در نقطه مقابل آن بهنگام عملیاتهای وعده صادق تمام قدرت پدافندی بعضی کشورهای مرتجع عربی و همین طور توان اطلاعاتی و دفاعی کشورهای اروپایی و آمریکا نیز در مقابل تهاجم موشک‌هاو پهپادهای ایران قرارگرفتند که در نهایت نتایج را همه جهان دیدند و به قضاوت درخصوص توان نظامی و دفاعی و قدرت بازدارندگی ایران رسیدند.
این بستر و توجه به موضوع کارشناسی و جمله‌ای که از قول رهبر انقلاب این روزها بیشتر بر سر زبان‌هاست«پدافند در اولویت اول است» ما را برا آن داشت تا در یک گفت‌وگوی تخصصی پیرامون سوابق و قله‌های افتخارات و نقطه‌های عطف نیروی پدافند هوایی با مشاور فرمانده کل قوا و یکی از فرماندهان اسبق پدافند هوایی به صحبت بنشینیم.
 
پرسش ابتدائی ما از «امیر، سرتیپ براتعلی غلامی» درخصوص توان دفاعی ایران در دوران دفاع مقدس و مقایسه آن با توان دفاعی فعلی بود که نکات قابل توجه و مصادیق عینی را با تمثیل قرار دادن حادثه سایت راداری سوباشی مطرح کردند: 
من می‌خواهم سوباشی را از ریشه اصلی تعریف کنم؛ در حدود دو یا سه ماه قبل از اینکه عملیات مرصاد انجام بشود؛ شهید ستاری من را به دفترشان خواستند. شغل من در آن زمان چه بود؟ من مدیر پدافند هوایی معاونت عملیاتی نهاجا بودم. تا آن زمان، یعنی شهید بابایی یک مدیریت عملیات داشت؛ معاونت عملیات یک مدیریت، که پدافند هم یک بخش کوچکی از آن بود؛ ولی شهید بابایی آمدند مدیریت عملیات را دو بخش جدا یعنی «آفند» و «پدافند» درست کردند که برای آفند شهید اردستانی و برای پدافند، من را گذاشتند.
آنجا در ضمن اینکه من مدیر پدافند معاونت عملیات بودم‌، فرمانده قرارگاه فجر هم بودم. شما هم الان باید بدانید که قرارگاه فجر چه هست. در طول جنگ ما یک قرارگاه داشتیم به نام «قرارگاه رعد» شهید بابایی قبل ازشهادتشان با وجود اینکه همه ناراضی بودند و البته هم من و هم شهید اردستانی هم ناراضی بودیم؛ اصرار کردند این قرارگاه را دو بخش جدا ازهم درست کنند؛ یک بخش آفند یک بخش پدافندکه پدافند به نام «قرارگاه فجر» شد و بنده مسئول آن بودم و قسمت آفند به نام «قرارگاه کوثر» که شهید اردستانی مسئول بود.
نمی‌دانم ایشان منظورشان چه بود و چرا این‌کار را کردند؛ یکی اینکه قبل از اینکه شهید بشوند مدیریت پدافند در معاونت عملیاتی نیرو هوایی تشکیل دادند و یکی هم قرارگاه را به دو بخش جدا از هم تبدیل کردند که در آن مقطع من، هم مدیر پدافند بودم و هم فرمانده قرارگاه فجر.
وظیفه «قرارگاه رعد» دقیقا چه مواردی بود و تامین وپشتیبانی آن چگون صورت می‌گرفت؟ 
«قرارگاه رعد» کاری به داخل ایران نداشت‌، داخل ایران با پدافند هوایی بود که فرمانده‌اش سرور عزیزمان جناب آقای یمینی بودند و در داخل، یگان ما در قرارگاه رعد فقط نیرو‌های سطحی را پشتیبانی می‌کردند؛ جایی که نیروهای ما با نیروهای دشمن درگیر می‌شدند ما از آنها پشتیبانی می‌کردیم. این قرارگاه تحت کنترل قرارگاه مرکزی خاتم الانبیاء 
بود ودر همه حال کمک حال قرار گاه خاتم الانبیاء هر چیزی که نیازمندی داشت فراهم می‌کرد؛ قرارگاه رعد را از لحاظ فنی، فرماندهی لجستیکی پشتیبانی می‌کرد و از لحاظ پرسنل، پدافند هوایی. یعنی پرسنلی را که نیاز داشتیم از پدافند هوایی می‌گرفتیم. پرسنل فنی و اقلام فنی ما را فرماندهی لجستیک آن زمان که الان می‌گویند پشتیبانی تامین می‌کرد.
جایگاه شهید ستاری در این مقطع زمانی چگونه هست و چه اقداماتی دارند؟
دو ماه قبل از عملیات مرصاد شهید ستاری من را به عنوان فرمانده قرارگاه فجر به دفترشان خواستند‌، گفتند که برو «کرن» در مسیر کرن پیش‌بینی کن! من احتمال می‌دهم که دشمن از کرن نفوذ بکند به داخل ایران. خیلی هم اصرار داشتند ما هم رفتیم یک مقدار پیش‌بینی کردیم، محل را دیدیم. کرن و اطراف‌اش را، تپه‌های این طرف و آن طرف را، یک طرح پدافندی آماده شد، پانزده روز یا یک ماه بعد دوباره من را خواستند که چه کار کردید؛ ما برایشان شرح دادیم که وضعیت منطقه به این شکل هست و فلان... و گفتند که تو مسیرخودتان سه تا سایت‌هاگ پیشبینی کنید! توی این مسیر، یک سایتمان در کرمانشاه بود به نام «محمد» یک سایت دیگر را رفتیم در ارتفاعاتی به نام «چارمله»در نزدیکی ایلام که به طور کامل تسلط به دشت مستقر کردیم و یک سایت دیگر هم داخل همدان گذاشته بودیم که ببینیم چه شکلی نیرو کشیده می‌شود تا ما آن سایت را عملیاتی کنیم و بدانیم آن سایتمان را کجا ببریم. ولی سایت‌های ما در آن زمان سایت‌های فوق‌العاده کوچکی بود؛ از داخل ایستگاه رادار هدایت می‌شد؛ ایستگاه «رادار جست‌وجو» نداشت یک رادار «تحقیق »داشت؛ به طور کلی با دوتا لانچر کل سایت ما خلاصه شده بود.بالاخره پانزده روز قبل از عملیات یعنی پانزده روز بعد از آن ایجاد سایت، مجددا شهید ستاری همه ی ما را خواستند که چه کار کردید و ما برایشان تعریف کردیم و گفت: من فکر می‌کنم عن قریب از کرن دشمن وارد ایران می‌شود! من به ایشان گفتم آن‌قدر که شما به ما اصرار می‌کنید به بقیه نیرو‌ها گفتید؟ به ستاد کل؟ 
به نیروهای دیگراین صحبت‌هارو گفتید؟ ایشان گفتند:گفتم بخدا ولی کسی قبول نمی‌کند؛ پاسخشان این هست که قطعنامه تصویب شده و فلان شده و هیچ‌کس حرف من را گوش نمی‌کند ولی شما بدانید یک چنین اتفاقی می‌افتد.
آقای حسنی سعدی بعد از پذیرش قطعنامه در جلسه‌ای که آقای خامنه‌ای به فرمان امام خمینی(ره)در توجیه مسئولین به مدت هشت ساعت 
برگزار کرده؛ اعلام می‌کند که منافقین یک تحرکاتی دارند و اتفاقاتی دارد می‌افتد. ارتش صدام هم این تحرکات را دارد پشتیبانی می‌کند؛ سؤال بنده این است که این گزارش آقای 
حسنی سعدی استناد دارد به همین گزارش‌هایی که آقای ستاری امکان داشت داده باشد؟
 شهید ستاری می‌گفتندکه من به همه هم کتبا و شفاها گفتم. من هم گفتم که این حرف‌هایی که به من می‌زنید و این همه تاکیدی که دارید این را به بقیه هم گفتید؟ به بقیه نیروها؟ ایشان گفتند من به همه هم کتبا و شفاها گفتم حالا ممکن است گزارش آقای حسنی سعدی 
هم بر همین اساس بوده باشد. من اصلا در طول جنگ کنکاش زیادی نمی‌کردم. کار خودم را پیش می‌بردم. اصلا کاری با کسی نداشتم. این چیزهایی هم که می‌گویم چیز‌هایی هست که خودم در آن سهیم بودم.
مبنای صحبت‌های شهید ستاری در این خصوص بر اساس چه شواهد و یا مدارکی بود؟
برای اینکه فکرتان روشن بشود که چرا شهید ستاری این حرف را می‌زد باید بگویم که ایشان با استدلال می‌گفت: دشمن هر چی هواپیمای رهگیر دارد؛ آورده نزدیک مرز آن طرف ایلام که آنجا فرودگاهی دارد و مستقر کرده. سؤال این است که برای چه این هواپیما‌های رهگیر را آورده اینجا؟ شما مطمئن باشید این برای پوشش است که نیرو‌های خود را وارد ایران بکند. اینها را این‌جا جمع می‌کند و می‌خواهد روی این منطقه یک پوشش 
حسابی بالا سر نیروهایش تامین بکند و گفت: بروید که سایتتان جوری هست که محاصره می‌شود و دشمن دور تا دورش را می‌گیرد! بروید غذا ببرید، کنسرو ببرید، نان خشک ببرید و کمپوت ببرید و توپ‌های 23 اطراف سایت هست؛ کاری کنید بتوانند در دامنه‌های تپه «تیرتراش» ایجاد بکند که دشمن اگرخواست از تپه بیاید بالا و سایت را بگیرد؛ بتوانند با توپ 23 با دشمن درگیر شوند. چون توپ 23 وقتی بخواهد آتش تراش را ایجاد بکند وسیله ی خیلی خوبی است.
 گفتند این کار را بکنید! ما رفتیم و همه ی این کارها را انجام دادیم تا اینکه رسیدیم به یک روز قبل از عملیات مرصاد، دو تا از هواپیما‌های دشمن آمدند در منطقه. آمده بودند تا شناسایی بکنند. ما هردو تا هواپیما را زدیم. ما یک روز قبل از عملیات مرصاد دوتا هواپیما را زدیم؛ البته همان توی ایران، در همان منطقه، در همان دشت ایران. آن دو هواپیما را زدیم. اتفاقا فرماندهی سایت ما آقای «زیّانی»- افسر شجاع دوست داشتنی -با من تماس گرفتند که من رفتم خلبان را بگیرم نبود؛ خلبان توی هواپیما نتوانسته بود که بپرد. خواستیم جنازه‌اش را خارج کنیم که کله‌اش هم کنده شده بود. 
شیوه و عملکرد شما با توجه به ماهیت تغییر تاکتیک تهاجم‌های هوایی دشمن چگونه بود؟
روش ما به این شکل بود که به محض اینکه شلیک می‌کردیم؛ بلافاصله سایت مان را عوض می‌کردیم و همان روز همین نزدیکای غروب آفتاب سایت را عوض کردیم؛ آمدیم چارزبر. رئیس عملیات ما در آن زمان افسری بود توانا‌، شجاع و قدرتمند به نام مرآتی. آقای مرآتی رفت این سایت را جمع و جور کرد و بعد گذاشت در چارزبر. خودش راه افتاد و آمد و وقتی رسید به اسلام‌آباد 
منافقین هم رسیده بودند آنجا. جلوی ماشینش را گرفته بودند؛ می‌خواستند ماشین را از او بگیرند که ایشان نداده بود؛ سوار ماشین شده بود و گاز داده بود آمده بود؛ خیلی هم به او تیراندازی کرده بودند؛ ماشین هم چندتا گلوله خورده بود ولی خودش را رسانده بود و با من تماس گرفت و گفت که چنین چیزی شده. من به شهید ستاری ماجرا را گفتم و ایشان گفت:«این همان روز موعود است» من برای شما گفتم.الان آماده‌باشید برای عملیات. ما در سایتمان دوتا لانچر داشتیم و 
دوازده تا موشک. آمدیم سه تا موشک دیگر را بار زدیم و همان آن حرکت کردیم به طرف سایت و دوازده تای ما شد پانزده تا. سه تا موشک دیگر ماند در مرکز پشتیبانی اسلام آباد که تا خواستیم آنها را ببریم منافقین راه این طرف را بسته بودند. ما یک آدم محلی داشتیم که 
سه تا موشک دیگر را از پشت برد توی سایت. هجده تا موشک داشتیم توی سایت برای جنگیدن. توجه کنید که بالاخره این منافقین شروع کردند به حرکت و این صحبت صحبتی هست که یک منافق بریده (آنهائی که از منافقین جدا میشوند) گفته بود صدام به ما قول داده بود که شما مستقیم روی جاده بروید؛ هیچ وقت شکی هم نداشته باشید. من اجازه نمی‌دهم هیچ هواپیمایی به شما نزدیک بشود. من آن‌قدر هواپیما روی این ستون شما آماده می‌کنم که کسی نتواند نزدیک شما بشود. شما به راحتی بروید کرمانشاه را بگیرید که بعد از کرمانشاه آماده شوید برای رفتن به تهران- این حرفی که من از زبان منافقین در یکی از خبرگزاری‌ها شنیدم. که با او صحبت کرده بود. آن را آوردند پیش من و من هم با او یک مقدار صحبت کردم. تایید می‌کرد که بله اینها را صدام به ما گفت. 
آمار و ارقام شلیک‌ها و انهدام‌هایی که شما در طی این عملیات داشتید چگونه است؟
 ببینید! روز بعد، از ساعت 7 صبح، عملیات سایت چارزبر یا‌هاگ ما شروع شد. تا ساعت دوازده دقیقاً هجده موشک ما شلیک شد و ما شانزده فروند هواپیمای تایید‌شده میراژ پیشرفته عراقی را در یک صبح تا ظهر زدیم یعنی! روز عملیات مرصاد.
بعد از اتمام شلیک موشک‌ها ادامه اقدامات پدافندی به چه نحو بود؟
 دوازده تا هجده موشک ما تمام شد و یادم می‌آید به شهید ستاری زنگ زدم؛ گفتم که هجده تا موشک ما تمام شد ما دیگر موشک در سایت نداریم. ایشان خیلی خوشحال بود؛ آن‌قدر خوشحال بود که اصلا وصف ناپذیر بود (چون شلیک‌ها موفقیت‌آمیز بودند)گفت به زیّانی بگو که لانچرهایش بروند(کنایه به طنز از اینکه اگرموشک نیست لانچرها شلیک شوند). از خوشحالی داشت آنگونه صحبت می‌کرد؛ این موفقیت بزرگی بود؛ ما تقریبا به تعداد موشکهایمان هواپیماهای دشمن را ساقط کرده بودیم و در نهایت گفت: بچه‌هارا بفرست بروند. 
واکنش صدام و نیروی هوای رژیم بعث به این اقدام فوق تصور پدافند چه بود؟
صدام ساعت دوازده دید آن قولی که به منافقین داده بود نشد و از این منافقین چیزی نمانده. (از این طرف هلی کوپتر‌های هوانیروز، آن طرفF5های دزفول، از اینطرف F4های پایگاه همدان ریختند روی سرشان.اصلا همه چیزشان را به هم زدند و کسی نبود که آن‌طوری که صدام قول داده بود پوشش هوایی برای اینها تامین کند. 
وقتی که دشمن به نا امیدی محض رسید. از چند بی‌راهه که دیدراداری نداشت؛ مثل کردستان، شروع کرد به حمله. به پایگاه همدان و چندین مرتبه به سایت حمله کرد. از جمله دو سه بار حمله ی کوچک به سایت سوباشی. مسئولیت دفاع داخل ایران به عهده ی من نبود؛ من وظیفه‌ام همانی بود که اول جلسه گفتم و ما کارمان را انجام دادیم و بعد از آن دیگر نتوانستیم کاری را بکنیم نه موشکی داشتیم نه چیزی و منافقین هم دیگر پراکنده شده بودند توی بیابان. هر آدمی هر کجا که می‌دیدی دنبال منافقین داشت می‌دوید.
اوضاع منافقین و صدام با این اوصاف کاملا به هم ریخته بوده؟ پس ماجرای سایت راداری سوباشی ونوزده شهید آن چگونه شکل گرفت؟
نظم منافقین به طور کل به هم ریخته بود. وقتی صدام چنین وضعیتی را دید دیگر نتوانست تحمل بکند. شروع کرد بمباران کردن که انتقام خودش را با نابود کردن پایگاه همدان و رادار سوباشی بگیرد. شروع کرد به حمله کردن. من کاری به رادار همدان نداشتم؛ من یک نفر از افراد زیر مجموعه‌ام را داخل سایت سوباشی داشتم؛ شهید دستنبو آموزش دیده ی شهید ستاری بود؛ نه به عنوان «فایترکنترل »به عنوان «هاگ کنترلر» یعنی می‌رفت پشت اسکوپ می‌نشست. سایت را می‌گرفت در مشت‌اش و سایت را هدایت می‌کرد که هواپیما بزند. این آموزش را به‌طور کامل شهید ستاری به شهید دستنبو داده بودند. یادم هست شاید نیم ساعت قبل از شهادت با من صحبت کرد. شهید دستنبو کسب تکلیف کرد و گفت که من چه کار کنم؟ گفتم که تو کاری نداری موشک‌هایمان تمام شد و کاری نداریم بیا پایین(پایگاه). در ضمن روز قبل هم شهید دستنبو زخمی شده بود. هم دست و هم سرش را بسته بود. زخمی بود. از روی احساس مسئولیتی که داشت نیامد پایین. یک مقدار دیگر صبر کرد. بعد از ده دقیقه با من تماس گرفت و گفت من راهی که هواپیما‌هانفوذ می‌کنند به رادار و پایگاه همدان را پیدا کردم. گفتم خدا عمرت بده آقای دستنبو. سریع بیا پایین من 
چهار تا توپ ارلیکن با خدمه پایین گذاشتم. بیا چهار تا توپ را ببر درآن مسیر بچین. آنجا که مسیر نفوذی است. ببر آنجا بچین که نتوانند بیایند. گفت چشم و دیگر عجل فرصتش نداد و آن اتفاقی که نباید می‌افتاد افتاد. ایشان هم نرسید؛ همانجا شهید شدند. نرسید که بیاید آن توپ‌هارا ببرد و در آن مسیر بچیند.
علت دقیق زدن سوباشی از سوی صدام چه بود که تا این حد اصرار به زدن این سایت داشت؟
 ببینید علت زدن سوباشی آن حالت عصبانیت و آن حالت شرمندگی بود که صدام روبه روی نیروهای منافقین داشت. اینها را فرستاده بود روی جاده بیایند کرمانشاه را بگیرند؛ نتوانسته بودند. اگر آن پوششی که دلش می‌خواست و قول داده بود و آن هواپیما را آماده کرده بود روی سر منافقین به‌وجود می‌آورد؛ مطمئن باشید که منافقین به کرمانشاه می‌رسیدند و اگر می‌رسیدند بیرون کردن آنها کار آسانی نبود.
در واقع مصداق امروزی آن موضوع حلب سوریه است؛ درسته؟
بله! یک حلب دیگر در کرمانشاه به‌وجود می‌آمد. همان اتفاقاتی که در حلب افتاد. مطمئن باشید که در کرمانشاه هم به‌وجود می‌آوردند. ولی خدارو شکر نشد و این اتفاق نیفتاد ولی متاسفانه ما در این بمباران سرمایه عظیمی را از دست دادیم. پایگاه و نفراتی که آنجا بودند همه دوستان من بودند ما در طول جنگ بیرون می‌رفتیم. 
هر کجایی که می‌رفتیم بندر عباس- امیدیه- بندر امام و... با تک‌تک اینها. ما با همدیگر بودیم با هم دوست بودیم و واقعا می‌توانم بگویم که پدافند در حمله سوباشی بزرگ‌ترین 
سرمایه خودش را از دست داد. 
امیر بزرگوار، ضمن آرزوی سلامتی برای شما و همه قهرمانان جنگ از بذل لطف و اختصاص فرصتی که برای ما داشتید سپاسگزاریم.
من هم از شما متشکرم که همان‌گونه که روایت ابعاد مختلف دفاع مقدس دغدغه مقام معظم رهبری است و نیاز جامعه و تاریخ، شما در این مسیر تلاش و فعالیت می‌کنید.